
«ناگ »نقطه ای در انتهای محرومیت
«ناگ »نقطه ای در انتهای محرومیت
هشت سال شعار محرومیت زدایی در قلعه گنج فقط یک شعار بود
الان که این گزارش را میخوانید در حال نزدیک شدن به اواخر شهریورماه و به قول ما جنوبیها آخر خرماپزان هستیم. گرمای طاقتفرسای تابستان در حال رنگ باختن است و رفته رفته راه را برای شوبادهای ( شب بادهای خنک) مهرماه باز میکند.
رودخانه خوش آبِ رمشک همچنان جاری است و برخی از اهالی روستاهای کِناره رود آمدهاند تا از آب زلال و روان آن بهرهای ببرند. بهرهای که ما شهرنشینها و مترو سوارها از آن محروم هستند.
همزمان با طلوع خورشید از مرکز شهر قلعهگنج به سوی دهستان و یا بهتر بگویم شهر رَمِشک رهسپار شدیم، اینکه گفتم دهستان، به این دلیل است که رمشک تازه یک سالی میشود که شهر شده است اما پُردِل رئیسی نخستین شهردار رمشک میگوید: هنوز شناسه شهر برای آن نیامده است و میطلبد مسوولان استان هرچه زودتر و رسما این دهستان دورافتاده را به شهر تبدیل کنند تا اهالی و روستانشینان رمشک بتوانند از مزایای شهر شدن منطقهشان بهرهمند شوند. این مردم با وجود بهرهمندی از نعمت برق اما هنوز نیازمندی های زیادی دارند که تنها علاجش پول و اعتبار به میزان لازم است.
وارد رمشک که شدیم و از میان بلوار شهر رمشک عبور کردیم و به سمت روستای سورگاه رسیده و بعد از روستای سورگاه آسفالت جاده، ناگهان به راهی خاکی و سنگلاخی تبدیل شد. این را هم بگویم که قسمتهایی از این راه، زیرسازی شده و پُلهای سنگی پروژه جاده قلعهگنج _ رمشک _ فَنوج سیستان و بلوچستان اجرا شده است اما به گفته مسوولان، این طرح فعلا اعتبارش مسکوت مانده است.
به منطقه ای پوشیده درختچه های داز وگز می رسیم که «دگس»نام دارد کسی از معنای نام آن سر در نمی آورد
دگس رودخانهای دارد که اطراف آن را درختچههای گز پوشیده و نخلهای بلند قامتی در حاشیه این رودخانه سربه فلک کشیدهاند. سمت راست رودخانه تابلوی روستای «ناگ» نمایان شد و جاده ناگ راه ما را از جاده اصلی رمشک به فنوج کج کرد و با عبور از خم و پیچ کوهستان و پستی و بلندیهای مسیر سنگلاخی روستا بالاخره به «ناگ» رسیدیم.
در ابتدای این روستا رودخانه فصلی وجود داشت که در این فصل خشک است و تنها در مواقع بارندگی، آبی در آن جاری میشود. حصارهای سنگی با ارتفاع دومتر که پُشتشان نخیلاتی ۲۰ یا ۳۰ نفری در ناگ ایستادهاند. اینجا هم تلفیقی از کپرنشینی و سازههای روستایی در هم تنیده شده است، خانههای اهالی چندان بزرگ نیست مثلا یک خانواده چهار نفری در یک ساختمان ۴۰ متری بنیاد مسکن با یک کپر زندگی میکنند.
خانه ساختن در اینجا واقعا سخت و هزینهبَر است چون میگویند به خاطر ناهمواری جاده هیچ کس حاضر نمیشود مصالح ساختمانی به این روستا بیاورد.
روستای ناگ تقریبا حالت تپهای دارد که بالادست و پائین دست دارد از نخستین خانوارهای آبادی به طرف آبادی بالاتر در سینه کِش کوه بالا رفتیم که روستای اصلی و مرکز ناگ است در سایه سار و دامنه کوهی بلند واقع شده است، ساختمانها و کپرهای روستا در کنار درهای نسبتا عمیق واقع شدهاند و دور تا دور روستا را کوههای بلند فرا گرفته است «ناگ » زمینی برای کشاورزی و کشت و زرع ندارد اما آب فراوان چشمه دارد.
جلوی خانههای روستایی ناگ باغچههایی تقریبا ۲۰ یا ۴۰ مترمربعی وجود دارد که برای حفاظت گیاهان و درختان از هجوم احشام، دور آنها را با حصاری از شاخ و برگ نخیلات یا فنس پوشاندهاند.
در این باغچهها بیشتر لوبیا، چای، سیر و پیاز کاشتهاند، آن هم مصرف خانوادهها را جواب نمیدهد اهالی جلوی ساختمانهای مسکن روستایی را با ارتفاع یک متر با سنگهای کوهستان، کرسیهایی برای نشستن درست کردهاند.
بهاالدین علیدادی متولد ۱۳۳۷ اهل ناگ است که دوران جوانی خود را در کشورهای حاشیه خلیج فارس کارگری کرده است. او هم اظهار داشت:
اصالتا اهل ناگ هستم و الان حدود ۱۵ سال است که از کارگری در کشورهای حاشیه خلیج فارس دست کشیدهام و به زادگاهم آمدهام.
از او معنی کلمه « ناگ » را جویا شدم و پاسخ داد:
ناگ به معنی «خاک نِمدار یا نِمناک» است.
او همچنین ادامه داد: چندین سال قبل پائیندست روستا آنقدر آب زیاد بود و وجود چشمهها باعث رویش نیزارهای زیادی شده بود و درواقع به علت فراوانی آب، خاک این روستا خیس و نمناک بود و کم کم تغییر پیدا کرده و به لهجه و گویش ما به «ناگ» تبدیل شده است اما پس از طی چندین سال خشکسالی، آن چشمهها خشک شدند و نمناکی خاک هم از بین رفته است.
با خودم گفتم سری هم به جوانان ناگ بزنم و با آنها هم گفت و گویی کنم.
رضا علیدادی دهیار جوان روستای ناگ و مدیر تنها مدرسه این روستا است. برخلاف قد و جثه کوچکش اما میتوان گفت اواخر دوران جوانیاش را سپری میکند. متاهل است و یک فرزند دارد. خودروی سواری او یک پژو ۴۰۵ بود و گفت:
همین امروز لاستیک خودرویم در جاده ناگ به علت سنگلاخی بودن ترکیده است.
به گفته وی، لاستیک خودرو هم حسابی گران شده و در این راه خاکی از مشکلات اینچنینی زیاد داریم.
بعد از گپ و گفت با رضا یک جوان ۳۸ ساله را دیدم، به سمتش رفتم و سر صحبت را باز کردم نامش سلیمان گیلانی است، او هم یکی دیگر از جوانان بیکار و سرپرست خانوار در روستای ناگِ رمشک است. وی ضمن گلایه از نبود شغل مناسب تصریح کرد:
شغل ثابتی ندارم و بیکار هستم، یکی دو ماه میروم بندرعباس کارگری میکنم و دوباره برمیگردم کنار خانوادهام، از همان مبلغی که از راه کارگری کسب کردهام برای یک یا دو ماه زندگی را گذران میکنیم و باز می روم کارگری می کنم.
سلیمان هم از جاده ناهموار ناگ، گلایهمند است. وی بیان داشت:
جاده روستای ناگ بسیار ناهموار است و بیشتر روستائیان برای عبور مرور و تردد از موتورسیکلتهای شکاری استفاده میکنند و موتورسواری گرچه برای پیرمردان و زنان باردار و کودکان در راه ناهموار ناگ دشوار هست اما مجبور به استفاده از موتورسیکلت هستیم.
سلیمان می گوید :
اگر زن بارداری اهل روستای ناگ باشد باید چند روز قبل از موعد زایمان به دهستان رمشک در فاصله ۲۳ کیلومتری از روستا برود و در آنجا در خانه ی آشنایان و اقوام بماند تا لحظه زایمانش فرا رسد چون در این روستا به علت ناهمواری جاده آمبولانس اورژانس نمیتواند بیاید و جابجایی آن ممکن است خطراتی برای او به همراه داشته باشد.
سلیمان از خاطرهای برایم گفت که حسابی حالم را ناخوش کرد. به گفته او چند سال قبل به دلیل دیر رساندن یکی از بانوان باردار روستا به درمانگاه، یک نوزاد در شکم مادرش خفه شد.
سلیمان و دیگر اهالی که آرزویشان آسفالت راه روستا است می گوید:
گاهی وقتها به تراکتور داران رمشک میگوئیم یک سرویس شن میخواهیم، به علت ناهمواری جاده نمیتوانند بیایند و یا چندین برابر پول کرایه را باید بیشتر بپردازیم تا یک سرویس شن بیاوریم.
هنگام دیدار با سلیمان پیرمرد ریش سفیدی را دیدم که نامش هیبتالله بود.
هیبتالله علیدادی متولد ۱۳۴۱ و سینهاش پر از خاطرات تلخ و شیرین است. به گفته خودش، چهار دخترک و یک شیربچه (پسر) دارد.
از جوانیهایش و اینکه چهکاره بوده سوال کردم و او پاسخ داد:
قبلاً در کِشتی سازی هرمزگان به عنوان کارگر کار میکردم اما الان به علت درد شدید کلیه و بیماریهایی که دارم نمیتوانم کارگری کنم. گفتم پدرجان شما الان وقت بازنشتگیتان است باید زیر سایه دنجی دراز بکشی و بازی نوههایت را نظاره کنی و از زندگی لذت ببری و او اینچنین بیان داشت:
میخواهم تا وقتی زندهام تلاش کنم تا فرزندانم مشکلی نداشته باشند.
«زیربنای خانهاش ۵۰ متر است» زینب که یکی از دختران هیبتالله است جلو آید «زبان و لهجه ی خوبی داشت» و گفت:
کلاس نهم مدرسه رمشک هستم، هنوز لباس مدرسهای خودم را تهیه نکردهام و با لباس بلوچی مدرسه میروم. برای رفتن به مدرسه رمشک مشکل سرویس داریم. پولی هم نداریم که بابت سرویس بدهیم چون زندگیمان بیشتر با همین ۴۵ هزار تومان یارانه میگذرد.
او میگوید:
مدرسه ما چندپایه است مثلا اول و دوم و سوم و چهارم، تعداد دانشآموزان زیاد است. بعد از ابتدایی باید بریم به رمشک چون اینجا مدرسه راهنمایی نداریم. فاصلهمان هم تا رمشک زیاد است و باید سرویس بگیریم. پول سرویس و لباس فرم هم نداریم. اهالی ناگ درآمدی ندارند کلا با کارگری و کشاورزی گذران میکنند. بیشتر با همین پول یارانه زندگی میکنیم. درآمد مردم اینجا همین یارانه است.
گفتم مگر تحت پوشش کمیته امداد یا نهاد دیگری نیستید؟
وی تصریح کرد: چندین دفعه با طی کردن فاصله بیش از ۱۰۰ کیلومتر به کمیته امداد چاهدادخدا رفتهام اما میگویند پرونده شما هنوز بلاتکلیف است و تحت پوشش هیچ نهاد حمایتی قرار ندارم و هر چقدر پیگیری میکنم مرا تحت پوشش قرار نمیدهند.
«منِ خبرنگار از دیدن زندگی این خانواده بسیار متاثر شدم و در همین مجال از مدیران کمیته امداد میخواهم خانواده هیبتالله را هرچه زودتر تحت پوشش دربیاورند تا حداقل فرزندانش از تحصیل باز نمانند چون او بیمار است و توانی برای کارگری ندارد»
هیبتالله از دختر دیگرش که مریم نام داشت هم سخن به میان آورد و گفت: دخترم مریم کلاس پنجم مدرسه ناگ است و پسرم امیرمحمد کلاس سوم همین مدرسه درس میخواند.
واقعا بعضی موارد باعث متاثر شدن انسان میشود چون یک مرد سختکوش که امروز بیمار شده میگوید: حتی نتوانستم لباس فرم مدرسه برای بچههایم تهیه کنم و تنها وسیله برای عبور و مرورمان یک موتورسیکلت است. «موتورسیکلت هیبتالله را دیدم که پتویی روی زین آن انداخته است، گفتم چرا پتو را روی زین بستهای و او گفت: این پتوی نرم را روی زین بستهام که وقتی بچههایم را جابهجا میکنم اذیت نشوند.
«او چند سال قبل ۱۰ میلیون تومان تسهیلات مسکن گرفته و الان قادر نیست اقساطش را پرداخت کند، یعنی درآمدی ندارد که قسطی پرداخت کند»
به گفته خودش: هر روز از بانک به من زنگ میزنند یا پیامک میآید که اقساط تسهیلات خودتان را پرداخت کنید.
در حال مصاحبه با هیبتالله بودم که یکی دیگر از اهالی ناگ به سراغم آمد. پیرمردی ریش سفید است که غلامشاه حیدری صدایش میکردند. اهل روستای ناگ و متولد سال ۱۳۲۸ است. او هم چهار فرزند دارد، دو پسر و دو دختر که به قول خودش آنها را به اندازه چشمهایش دوست دارد.
غلامشاه که از اعتیاد یکی از پسرانش بسیار نگران است اظهار داشت:
یکی از پسرانم دچار اعتیاد شده و بیکار در گوشه خانه افتاده است و پسر دیگرم هم که ۱۶ ساله است تحصیلات مدرسهایاش را ترک کرد و مدرسه نرفت و الان هم در مزارع و باغهای بندرعباس کارگری میکند.
او دستم گرفت و خواست تا خانه خود را نشانم دهد. خانهای آجری ۴۰ متری ساخته که ایزوگام سقفش به علت وزش باد و چسب آن جدا شده و فرسوده شده است. می گوید موقع بارندگی پلاستیکی روی سقف می کشم تا آب چکه نکند.
او ایزوگام سقف خانهاش را نشان من داد و گفت:
باد شدید ایزوگام سقف خانه را خراب کرده است و پولی هم برای ترمیم آن ندارم تا آن را اصلاح کنم. « دیدم سنگهایی را دور تا دور پشت بام خانه چیده است تا در زمان بارندگی، رخت و لباسهایشان بر اثر نفوذ آب به داخل خانه، خیس نشود» صدای چکه قطرات آبی که شب تا صبح داخل کاسهها و قابلمهها میافتد واقعا آدم را کلافه میکند.
غلامشاه اما تحت پوشش کمیته امداد است و ماهیانه ۱۸۰ هزار تومان مستمری دریافت میکند. به گفته خودش: کارِ درآمدزایی ندارم، یک باغچه چند متری و کوچک دارم که داخلش برای مصرف خانواده پیاز و سیر میکارم. چون زمین نداریم اما یک حلقه چاه روستایی داریم که همه اهالی در آب آن شریک شدهاند. پمپ آب کوچکی را نشانم داد و گفت: پنج خانوار باهم شریک شدیم و این و یک دستگاه پمپ آب را خریدیم. باغچههایمان را با همین پمپ و آب، آبیاری میکنیم، البته از همین آب هم برای مصرف آشامیدن استفاده میکنیم.
به گفته غلامشاه، چندسال قبل به همت یکی از خیران، شبکه داخلی و لولهکشی روستا و یک منبع ذخیره آب برایمان احداث شد اما به ۶۰۰ متر لوله برای انتقال آب از منبع به روستا داریم و البته به تانکرهای ذخیره آب هم نیاز داریم.
دکتر مهدی شهسواری در سفری به این روستا در تلاش است که مشکلات اساسی روستانشینان همچون آب آشامیدنی و جاده دسترسی به ناگ، تامین سرویس مدارس برای دانشآموزان و خدمات دهی جهاد کشاورزی مطرح و مقرر شد یک دستگاه کفکِش آب با ۶۰۰ متر لوله انتقال از سوی اداره آب و فاضلاب قلعهگنج ببرای روستا تامین شود.
همچنین مقرر شد ۱۳ کیلومتر مسیر خاکی روستا توسط اداره راهداری قلعهگنج تیغزنی و بهسازی شود و جهاد کشاورزی طرح توزیع نهالهای مثمر و تجهیزات آبیاری قطرهای برای درختان اهالی را اجرا کند.
امیدواریم این گزارش از روستای دورافتاده ی ناگ مورد توجه مسئولان قرار گیرد و برای رفع محرومیت ها و کم و کاستی های این روستا اقداماتی صورت گیرد.
خبرنگار صبح مکران :ادیب حیدری
اخبار مرتبط

ارسال نظر براي اين مطلب مسدود شده است.